آسیب‌ها و تروماهای کودکی باعث می‌شوند که یک فرد شرایط روحی متفاوتی را تجربه کند. کسانی که تجربه‌های سختی از سر گذرانده باشند، درک متفاوتی از معنی آرامش، صلح و روابط انسانی خواهند داشت و به‌احتمال زیاد برای درک مرزهای شخصی و رفتارهای نرمال در جامعه با چالش‌های زیادی روبه‌رو خواهند شد و مدام الگوی رایج روابط را مورد نقد قرار خواهند داد زیرا رفتار طبیعی از نظر آن‌ها متفاوت با بقیه است.

یک کودک در حال رشد‌، بی‌وقفه در حال الگو برداری از محیط اطرافش است و شخصیتش در تعامل با حلقه‌ی نزدیکانش شکل می‌گیرد. اگر کودکی در محیط ناامن رشد کند و اطرافیانش رفتارهای ناسالم و آسیب‌زننده زیادی داشته باشند، به‌سرعت روی رفتار او اثر می‌گذارند و کودک رفتارهای غلط آن‌ها را تقلید خواهد کرد.

برای شناخت و اصلاح رفتارهای مخرب دوره‌ی بزرگسالی لازم است با نگاهی ژرف به گذشته فرد بنگریم و رد آسیب‌ها و تروماهای کودکی او را بررسی کنیم. اکثر افراد بالغی که با اختلال عملکرد در روابطشان مواجه هستند، همان بچه‌هایی هستند که شکل صحیح ارتباط را نیاموخته‌اند و برای درک مرزها و الگوهای رفتاری که از نظر بقیه نرمال و بدیهی هستند، مشکل دارند.

در این مقاله ، ۱۰ رفتار آسیب‌زای رایجی را بررسی می‌کنیم که تروماهای کودکی، بر رروابط بزرگسالی ما تاثیر می‌گذارند و اختلال ایجاد می‌کنند با ما همراه باشید.

۱. ترس از رها شدن

کودکانی که از طرف والدین، پرستار یا مربیان نادیده گرفته شده یا رها شده‌ باشند، اغلب در بزرگسالی با ترس شدیدی از تنهایی و رها شدن دست و پنجه نرم می‌کنند. ممکن است خود فرد از وجود چنین ترسی آگاه نباشد اما در موقعیت‌های روزمره، احساسات ناخوشایندی تجربه کند.

این یکی از تروماهای کودکی است که اغلب به صورت حسادت، میل به سلطه‌طلبی و وسواس مالکیت ظاهر می‌شود و فرد زمانی که تنها می‌ماند، با نزدیکان خود مشاجره می‌کند یا عزیزانش را مشغول به کاری می‌بیند، به‌شدت احساس بی‌قراری و اضطراب می‌کند و از تسکین دادن خود ناتوان است و سعی می‌کند با تماس‌های پی‌درپی، محبت کردن بی‌مورد و حتی خشونت‌ورزی، توجه آن‌ها را به سمت خود برگرداند.

۲. آستانه‌ی تحریک‌پذیری پایین

عصبانیت شدید

شاید کسانی را دیده باشید که به‌آسانی از دیگران آزرده خاطر می‌شوند و واکنش‌های افراطی نسبت به یک موضوع کم‌اهمیت نشان می‌دهند. به‌احتمال بالا، چنین افرادی در محیطی رشد کرده‌اند که زیاد مورد انتقاد قرار گرفته‌اند و از این کار آزرده شده‌اند و آموخته‌اند که فردی دارای نقص‌های غیرقابل تحمل هستند. آن‌ها با یک نقد یا نظر منفی کوچک به شدت آشفته می‌شوند و راه گفت‌وگو و حل مسئله را می‌بندند زیرا در کودکی به این باور رسیده‌اند که نقص‌های فراوانی دارند و هر کسی که به یکی از این نقص‌ها اشاره کند، سعی در ابراز ناخشنودی، آزردن و تحقیر آن‌ها دارد.

۳. نیاز به خلوت بیش از اندازه

کودکانی که در یک محیط پر هرج و مرج یا غیرقابل پیش‌بینی با سطح استرس بالا رشد می‌کنند، اغلب سیستم عصبی مرکزی‌شان در حالت هوشیاری دائمی قرار می‌گیرد و در بزر‌گسالی تبدیل به شخصی می‌شوند که در زمان حضور در جمع، احساس تنش دارند. آن‌ها برای آرام کردن این علائم اضطراب، عصبی بودن و ترس به زمان زیادی برای خلوت کردن نیاز دارند و ترجیح می‌دهند در خانه بمانند یا فقط به محیط‌های کنترل شده رفت‌وآمد کنند.

احساس ناامنی، نیاز به خلوت‌گزینی بیش از حد و بی‌میلی به معاشرت با دیگران موضوعاتی هستند که می‌توانند در اثر تروماهای کودکی ایجاد شوند. همه‌ی این احساسات در دسته‌بندی اضطراب اجتماعی قرار می‌گیرند که در آن، فرد با تنها با کنترل محیط اطراف خود به احساس امنیت و آرامش خاطر دست می‌یابد.

۴. اعتقاد نداشتن به برابری و همکاری در رابطه

گاهی ضربه‌ها و تروماهای کودکی باعث می‌شوند شخص درک نادرستی از روابط انسانی داشته باشد و نتواند نقطه‌ی تعادل بین وابستگی کامل و استقلال تام را تشخیص دهد. فردی که در کودکی آسیب روحی دیده و هیچ پیش‌زمینه‌ای از همکاری و برابری ندارد، نیاز به آموزش و مشاوره دارد تا بتواند به یک نقطه‌ی مطلوب در رابطه با اطرافیانش برسد. چنین شخصی معمولا به مشارکت همه‌ی اعضای خانواده در کارهای خانه راغب نیست و ترجیح می‌دهد تک‌رو و دارای استقلال رای باشد.

برای مثال افرادی که یک نیاز خاص مانند تامین مالی یا مراقبت از اعضای خانواده را به‌طور کامل بر عهده می‌گیرند اما هیچ توجهی به سایر نیازهای عاطفی عزیزانشان نمی‌کنند، معمولا کسانی هستند که در کودکی اعتماد و وابستگی سالمی تجربه نکرده‌اند و از صمیمیت و همکاری پرهیز می‌کنند.

۵. ترک نکردن روابط سمی

همان‌طور که شروع یک رابطه مهارت‌هایی لازم دارد، تمام کردن همان روابط هم اصولی دارد. همه‌ی ما روابط کاری یا دوستانه‌ای تجربه کرده‌ایم که بعد از مدتی آزاردهنده شده‌ و کارکرد مثبت خودشان را از دست داده‌اند. برای بیرون آمدن از چنین روابطی باید به اندازه‌ی کافی به خودتان مطمئن باشید و با قدرت، کسانی که به شما ضربه می‌زنند را کنار بگذارید.

اما موضوع همیشه به این سادگی نیست. بزرگ شدن در خانواده‌های پرتنش و داشتن والدین بی‌توجه که درگیر اعتیاد، امراضی جسمی مزمن یا بیماری‌های روانی درمان نشده هستند، دست به دست هم می‌دهند تا یک احساس گناه قوی در وجود کودک شکل بگیرد و به او بقبولاند که به اندازه‌ی کافی خوب و دوست‌داشتنی نیست. این کودک در روابط آینده فردی خواهد شد که با احساس ارزشمند نبودن دست به گریبان است و هر رابطه‌ی سمی و آزاردهنده‌ای را به صرف تنها نبودن تحمل می‌کند.

۶. مشاجره‌ی مداوم در روابط یا اجتناب از درگیری به هر قیمتی

همه‌ی روابط انسانی دارای حدی از اختلاف نظر و تعارض هستند که با مدیریت طرفین رابطه قابل حل است اما کودکانی که در خانه‌های پر از خشونت و دعوا بزرگ شده باشند، از این اتفاق آسیب می‌بینند. نتیجه‌ی این آسیب به دو شکل نمایان می‌شود، در حالت اول کودک به فرد بالغی تبدیل می‌شود که صحبت کردن معمولی را بلد نیست و هر بحث و اختلاف نظری را به درگیری و خشونت می‌کشاند و در حالت دوم، کودک تصمیم می‌گیرد در بزرگسالی به هیچ دعوایی ورود پیدا نکند. در چنین شرایطی فرد نرمش بیش از اندازه از خودش نشان می‌دهد و زمینه‌ی سواستفاده و زورگویی را برای بقیه فراهم می‌کند.

۷. پیش‌قدم نشدن برای شروع ارتباط

مرد تنها و غمگین

یکی از نتایجی که تروماهای کودکی در ما ایجاد می‌کنند، بی‌اعتمادی به بقیه است. وقتی بی‌اعتمادی شدیدی در درونمان تجربه می‌کنیم، ارتباط گرفتن برایمان به‌شدت دشوار می‌شود  و برای شروع هیچ رابطه‌ای پیش‌قدم و داوطلب نمی‌شویم. هر کسی که در دوره‌ای وارد زندگی ما می‌شود، امیدها و ایده‌های جدیدی را برایمان به همراه می‌آورد و کسانی که هیچ میلی به معاشرت با دیگران ندارند به مرور زمان انسان‌هایی کسل و بی‌انرژی می‌شوند. اگر در کودکی آسیب دیده‌اید و عشقی که نیاز داشتید را از والدینتان دریافت نکرده‌اید، به غار تنهایی پناه نبرید. شما شایسته و لایق عشق و محبت هستید، به شرطی که از شروع کردن ارتباط با بقیه نهراسید و برای روابط صمیمانه پیش‌قدم شوید.

۸. بلد نبودن حل کردن اختلاف‌ها

همان‌طور که گفتیم اختلاف و تعارض جزو جدانشدنی روابط انسانی هستند و ما تا زمانی که یاد نگیریم چگونه این اختلافات را مدیریت کنیم، به یک رابطه‌ی سازنده و موثر دست پیدا نخواهیم کرد. برای رسیدن به نقطه‌ی مطلوب لازم است نظرات‌تان را واضح و به شیوه‌ای منطقی ابراز کنید و گفته‌های طرف مقابلتان را با صبوری بشنوید و اگر گفتگو به چالش کشیده شد، بدون خشونت و پرخاشگری، بتوانید آن را به‌خوبی مدیریت کنید. ترک رابطه، قهر کردن و رفتار کردن به گونه‌ای که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، رویکردهای نادرستی هستند که آینده‌ی یک ارتباط را به خطر می‌اندازند.

یک رفتار رایج بین کسانی که در کودکی مورد بی‌مهری والدین قرار گرفته‌اند، تلاش و تکاپوی بیش از حد است. شخصی که در کودکی به این باور رسیده که مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد چون توانمند، خوب و کافی نیست، در بزرگسالی تلاش می‌کند با دستاوردهای زیاد این احساس ناکافی بودن را جبران کند. اگر به روابط طولانی علاقه ندارید، از تعهد دادن به کاری یا شخصی اجتناب می‌کنید یا داشتن امنیت و ثبات در رفتار را به حل شدن در زندگی روزمره تعبیر می‌کنید، شاید لازم باشد باورهایتان را دوباره ارزیابی کنید. شاید میل شدید شما به فعالیت کردن به علت حس ناامنی و بی‌اعتمادی است که در کودکی دریافت کرده‌اید.

۱۰. تلاش برای تغییر شریک زندگی

راضی نبودن از شرایط زندگی یک الگوی رفتاری رایج بین افرادی است که در کودکی آسیب‌های روحی بزرگی متحمل شده‌اند. این رفتار مخرب از این باور ناشی می‌شود که همیشه چیزهای بهتری هست که در دسترس ما نیست و باید به آن‌ها دست پیدا کنیم و برای پاسخ دادن به این ترس درونی، به کمال‌گرایی افراطی روی می‌آوردند. این کمال‌گرایی در روابط همسری به شکل نارضایتی و تحقیر شریک زندگی بروز پیدا می‌کند. چنین فردی همسرش را مسبب همه‌ی مشکلات زندگی می‌بیند و به جای اینکه سعی کند به سهم خود را در کارهایی برای بهبود شرایط انجام دهد، از همسرش مداوم انتقاد می‌کند و می‌گوید تو اگر تغییر کنی، ما دیگر مشکلی با هم نخواهیم داشت.

سخن آخر

آیا این الگوهای رفتاری قابل تغییر هستند؟ پاسخ این سوال می‌تواند مثبت باشد، به شرطی که با یک اراده‌ی قوی قدم در مسیر خودشناسی و رشد گذاشته باشید. قدم اول این است که آسیب‌ها و تروماهای کودکی را به رسمیت بشناسید و بدانید هر کدام از آن‌ها چه تاثیری بر شخصیت فعلی شما گذاشته‌اند. زمانی شما قادر به تغییر رفتارتان خواهید بود که الگوی فکری مخرب را بشناسید، آن‌ها را کنترل کنید و با رفتارهای درست جایگزین کنید.

می‌توانید از مشاوره‌های روان‌شناسی بهره بگیرید تا مسیر خودشناسی را آسان‌تر و سریع‌تر در کنار یک فرد متخصص طی کنید. افراد سمی را از زندگی‌تان دور کنید و برای رسیدن به آرامش و صلح درونی، قبول کنید که هیچ کس کامل نیست. والدینی که با رفتارهای نادرست، آسیب‌های بزرگی به روان بچه‌ها وارد می‌کنند احتمالا همان کودکان گذشته هستند که در خانواده‌های بد عملکرد رشد کرده‌اند و بدون اینکه متوجه باشند، همان رفتارهای غلط را تقلید می‌کنند.

شما می‌توانید فردی باشید که با اصلاح رفتار خود، نقطه‌ی پایانی بر چرخه‌ی خشونت و بدرفتاری در خانواده می‌گذارد. پس لازم است مهارت‌های برقراری ارتباط سازنده و سالم را بیاموزید و برای هدایت و مدیریت تعارض‌ها قدم بردارید.

این مطلب فقط جنبه‌ی آموزش و اطلاع‌رسانی دارد. پیش از استفاده از توصیه‌های این مطلب حتما با یک متخصص مشورت کنید.
ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)