از منظر جایگاه جنسیتی تعریفشده برای افراد در جامعه، امروزه انواع مختلفی از نظامهای اجتماعی در سراسر جهان وجود دارند. برخی از آنها شامل نقشهای جنسیتی تعریفشده و مشخصی هستند، در حالی که برخی دیگر به مردان و زنان اجازه میدهند تا بهطور مساوی و عادلانه در ادارهی امور جامعه نقش داشته باشند و سرنوشت خود را آنگونه که خودشان تمایل دارند رقم بزنند. اما در حالت کلی عرصهی تمام اجتماعات جهان همیشه تحت سلطهی دو مفهوم به ظاهر متضاد بوده است، یعنی نظام زنسالاری و نظام مردسالاری.
زنسالاری در واقع به گونهای از جوامع اطلاق میشود که در آن زنان نقش مسلط را ایفا میکنند. در مقابل مردسالاری هم یک نظام اجتماعی است که توسط مردان هدایت و رهبری میشود و در آنها زنان نقش ثانویه و انفعالی دارند.
مطالعات باستانشناسی و تاریخی به ما نشان میدهد که جوامع باستانی که امروزه آنها را بهعنوان جوامع عصر بتپرستی میشناسیم، در واقع جوامع زنسالار بودهاند، زیرا نه تنها وظایف اصلی اجتماع و خانواده در این جوامع بر عهدهی زنان بود و آنها از طرف همه مورد احترام قرار میگرفتند، بلکه افراد جامعه آنها را در قالب مادران الهی یا حتی بهعنوان خدای خود پرستش میکردند.
با تکامل ساختارهای اجتماعی و مذهبی در گذر زمان، اقتدار این الهههای مادر، به تدریج از دست آنها خارج شد و به مردان منتقل شد و به این ترتیب نظامهای مردسالاری به وجود آمد.
با این وجود زنسالاری و مردسالاری دو نظام اجتماعی به ظاهر متضاد هستند که گمان میرود همیشه در تضاد و نزاع با یکدیگر قرار دارند. اما چه چیزی آنها را تا این حد از یکدیگر متمایز میکند؟ این مسأله همان چیزی است که در ادامهی این مقاله قصد داریم به آن بپردازیم. با ما همراه باشید.
نظام زنسالاری چیست؟
واژهی زنسالاری اولین بار توسط فردریش انگلس (Friedrich Engels) برای توصیف یک جامعهی خیالی در کتابش تحت عنوان «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» به کار رفت.
زنسالاری در واقع یک نظام اجتماعی است که در آن اعضای زن یک خانواده، مدیریت و رهبری آن خانواده را بر عهده دارند. در این نظام اجتماعی، زن نقش اصلی رهبری را بر عهده دارد. از این نظر، از نظامهای اجتماعی دیگری که در آن مردان قدرت را در دست دارند و زنان فقط پستهای کمکی را اشغال میکنند، متمایز میشود.
زنسالاری ممکن است گاهی یک رویکرد مبتنی بر برابریخواهی باشد، گاهی دیگر هم یک رویکرد اقتدارگرایانه، بسته به این که در چنین نظامی اقتدار و تبار فقط از طریق زنان به نسل بعد منتقل میگردد یا از طریق هر دو جنس.
نمونههای جوامع زنسالار در طول تاریخ
در تاریخ تمدن بشری، زنسالاری شکلی از جوامع بود که در آن زنان قدرت و ثروت را در سطح خانواده و جامعه کنترل میکردند. در این نوع جوامع، دربارهی مسائل اجتماعی اکثریت جمعیت زنان اقدام به تصمیمگیری میکردند.
جوامع و تمدنهای زنسالار در سرتاسر جهان در طول تاریخ بشر وجود داشتهاند، اما در دوران نوسنگی، زمانی که انسانها از شکار و جمعآوری مواد غذایی به کشاورزی روی آوردند، شیوع بیشتری داشت.
جامعهی زنسالار چیست؟
مهمترین مؤلفهی جوامع زنسالار نظام اجتماعی است که در آن زنان قدرت و کنترل امور را در دست دارند. این جوامع چارچوب اجتماعی و سلسله مراتب قدرت دارند که در آن زنان مناصب قدرت را در اختیار دارند و بر سایر اعضای گروه حکومت میکنند.
با این حال، نظریههای مختلفی وجود دارند که انواع مختلف سلطه و مشارکت زنان را در دورههای زمانی مختلف تاریخی در طول تاریخ بشر توصیف میکنند.
برخی از باستانشناسان معتقدند که زنان قدرتمندی بر تمدنهای اولیه بشری حکومت میکردند، اما بر اساس شواهد باستانشناسی کشف شده چنین تمدنهایی در حدود ۵۰۰۰ سال پیش میزیستهاند. با این حال، شواهد قابل توجهی هم وجود دارد که خلاف این نظریه را نشان میدهد.
چیزی که واضح و مبرهن است این است که در گذشته برخی از تمدنها توسط زنان اداره میشد. این جوامع صلحآمیزتر و مرفهتر از جوامعی بودند که در آن زمان توسط مردان اداره میشدند.
در حقیقت جوامع زنسالار بخش مهمی از تاریخ هستند که بسیاری از مردم هنوز چیزی دربارهی آن نمیدانند و جالبتر اینکه تا همین اواخر چنین جوامعی در بیشتر نقاط جهان وجود داشتهاند.
نمونههایی از جوامع زنسالار
جوامع زنسالار در بسیاری از نقاط جهان از جمله آفریقا، آسیا و آمریکا یافت میشوند. مادران در چنین جوامعی قدرت و نفوذ زیادی روی اعضای خانواده خود دارند. در برخی مواقع حتی ممکن است که زنان بهعنوان سرپرست خانوار هم دیده شوند. نمونههایی از جوامع زنسالار شامل مردم مینانگکابائو از اندونزی و مردم موسو از چین است.
جامعهی مبتنی بر تبار مادرزادی چیست؟
تبار مادرزادی شکلی از روابط خانوادگی است که در آن اصل و نسب خاندان از طریق زنان به نسل بعد منتقل میشود. این الگو در تضاد با نظام مردسالاری است که در آن اصل و نسب خانواده از طریق پدران به فرزندانشان میرسد. در واقع این نظام شکلی از سازمان اجتماعی است که مبتنی بر تبار مادری است.
جوامع مبتنی بر تبار مادری اغلب بهعنوان جوامع زنسالار شناخته میشوند. نمونههای محدودی از چنین جوامعی در تاریخ وجود داشته است، اما با این حال آنها جوامعی بسیار جذاب بودهاند.
در یک جامعه زنسالار واقعی، شوهر نقش مراقبت از فرزندان و خانه را بر عهده میگیرد در حالی که همسرش برای کار یا انجام امور تجاری بیرون از خانه میرود. زنسالاری به این معناست که زنان از بدو تولد تا زمان مرگ بر مردان جامعهی خود قدرت و تسلط دارند.
ویژگیهای خانواده/جامعه/نظام زنسالار
- مادر سرپرست خانوار است و تمام تصمیمات اصلی را او میگیرد.
- پدرها اغلب در تصمیمگیریها غایب هستند یا از وضعیت پایینتری نسبت به مادران برخوردارند. زنان در این نوع ساختار خانواده قدرت بیشتری نسبت به مردان دارند.
- زن و مرد مسؤولیت یکسانی در تربیت فرزند، آشپزی، نظافت و غیره دارند.
- زنان بیشتر تصمیمات را در خانه میگیرند و مدیریت زندگی خانوادگی در هویت آنها نقشی اساسی دارد.
- هیچ نقش جنسیتی سفت و سختی در یک خانوادهی زنسالار وجود ندارد.
- مادران اغلب نقش مراقب اصلی خانواده را بر عهده میگیرند، در حالی که پدران معمولا بیرون از خانه کار میکنند تا خانواده خود را تأمین کنند.
- زنان مهمتر از مردان هستند.
- کودکان بیشتر در یک محیط جمعی بزرگ میشوند تا با والدین بیولوژیکی خود.
- مردان در تصمیماتی که بر خانواده یا زندگی فرزندان تأثیر میگذارد، نقشی ندارند.
نظام مردسالاری چیست؟
نظام مردسالاری به سلطهی مردان در حوزهی عمومی و خصوصی اشاره دارد. کلمهی مردسالاری در واقع به حکومت پدر یا پدربزرگ در خانواده اشاره داشته که بعدها برای توصیف نوع خاصی از نظام اجتماعی که تحت سلطهی مردان استفاده شده است.
جامعه/خانواده/نظام مردسالار
جوامع مردسالار با ساختار سلسله مراتبی متشکل از عوامل بیولوژیکی و فرهنگی تعریف میشوند. این جوامع نقشهای جنسیتی سنتی را ترویج میکنند، به گونهای که زنان وظایف خانگی را بر عهده میگیرند در حالی که مردان مسؤولیت تأمین معیشت خانواده را بر عهده میگیرند.
در این گونه جوامع پدر یا پدربزرگ نقش مهم و فعالی در تصمیمات مربوط به خانواده دارد. در واقع تصمیم سرپرست خانواده در این جوامع معمولا تصمیم قطعی و نهایی است و توسط هیچ یک از اعضای خانواده یا جامعه مورد مخالفت قرار نمیگیرد.
برای عملکرد راحت و روان در چنین جوامعی باید قوانین خاصی را با دقتی زیاد رعایت کرد. بهعنوان مثال، از مردم انتظار میرود که به بزرگترهای خود احترام بگذارند، حتی اگر با تصمیمات یا اقدامات آنها موافق نباشند.
ویژگیهای خانواده/جامعه/نظام مردسالار
- مردان سرپرست خانوار محسوب میشوند.
- نقش زنان به همسر و مادر بودن محدود میشود.
- جنسیت مرد در جامعه نسبت به زن ارجحیت و برتری دارد.
- زنان نسبت به مردان دسترسی کمتری به آموزش، مراقبتهای بهداشتی و فرصتهای شغلی دارند.
- جامعه تحت سلطهی مردانه است.
- مردان از قدرت و اقتدار بیشتری نسبت به زنان برخوردارند.
- از زنان انتظار میرود در تمام جنبههای زندگی، از جمله کار و روابط خانوادگی، مطیع مردان باشند.
- زنان بدون اجازه مردان یا بزرگتر خود مجاز به تصمیمگیری نیستند.
ایدئولوژی مردسالارانه چیست؟
ایدئولوژی مردسالارانه با مجموعهای از نظریات و ایدههای مختلف همراه است که تسلط مرد را بر زنان توجیه میکند و آن را به تفاوتهای طبیعی و ذاتی بین زن و مرد نسبت میدهد.
همانطور که جهان به تغییر و تکامل خود ادامه میدهد، ما شاهد تجدید حیات در ایدئولوژیهای مردسالارانه هم هستیم. این مسأله نه تنها در سیاست بلکه در بسیاری از ارکان و جنبههای دیگر اجتماع هم تأثیرگذار است.
مردان و زنانی که از این ارزشها حمایت میکنند معتقدند که باید به مردان قدرت بیشتری نسبت به زنان داده شود (مثلا پستهای رهبری) زیرا آنها ذاتا قویتر یا باهوشتر از زنان هستند.
ایدئولوژی مردسالاری با ساخت فرهنگی و اجتماعی در یک جامعه شکل میگیرد و ایدئولوژی است ویژگیهای زیر را دارد.
- به طور سلسله مراتبی، مردان را در جایگاه بالاتر (مسلط) و زنان را در موقعیتهای پایینتر (فرعی) ساختار اجتماعی قرار میدهد.
- نقشهای اجتماعی را به دو گروه مردانه و زنانه تقسیم میکند و اولویت و برتری را به مردان میدهد.
- احساس برتری را به مردان القا میکند و احساس حقارت را در وجود زنان درونیسازی میکند.
تفاوت بین نظام زنسالاری و مردسالاری
اگرچه به نظر میرسد این دو مفهوم کاملا در تقابل با یکدیگر قرار دارند، اما باید توجه داشت که در واقع آنقدر که به نظر میرسد هم با یکدیگر متضاد نیستند. بااینحال، چند تفاوت آشکار بین این دو نظام اجتماعی وجود دارد.
جوامع زنسالار بر این باور استوارند که زنان باید در رأس امور باشند. در یک جامعه زنسالار، مردان و کودکان هیچ قدرتی ندارند. جامعه زنسالار معمولا صلحآمیزتر از جامعه مردسالار است زیرا تضاد کمتری بین جنسیتها وجود دارد.
از سوی دیگر، در جوامع مردسالار اعتقاد بر این است که مردان باید متولی تمام شئون زندگی باشند از جمله تصمیمات خانوادگی و تصمیمگیریهای اجتماعی. در اینگونه جوامع مردان بهعنوان سرپرست خانوار در نظر گرفته میشوند و بر زنان و فرزندانشان تسلط محض دارند.
جوامع زنسالار هم بر اساس این اصل بنا شدهاند که زنان در جامعه قدرت مطلق را بر عهده دارند و مردان در درجه دوم اهمیت قرار میگیرند. جوامع مردسالار هم بر اساس این اصل بنا شدهاند که مردان در جامعه قدرت مسلط را بر عهده دارند و زنان در درجه دوم اهمیت قرار میگیرند.
زنان در جوامع زنسالار معمولا از کودکان مراقبت میکنند، غذا تهیه میکنند، لباس درست میکنند، کارهای خانه را انجام میدهند و روابط اجتماعی را با سایر اعضای جامعه حفظ میکنند.
مردان در جوامع زنسالار معمولا حیوانات یا ماهی شکار میکنند و خانواده را از تهدیدات بیرونی محافظت میکنند.
زنان در جوامع زنسالار از حقوق و امتیازات بیشتری نسبت به جامعه مردسالار برخوردارند اما بین نقشهای زن و مرد تعادل وجود دارد. اما این تعادل در جوامع مردسالار وجود ندارد.
نقش زنان با افزایش سن در یک نظام زنسالاری تغییر میکند. زنان مسنتر بر جوانترها تسلط و اقتدار دارند، در حالی که در نظام مردسالاری این رابطه برعکس است.
قدرت پدر یا شوهر در جامعه مردسالار بیشتر از همسر یا دخترش است. یک مرد در جامعهی مردسالار ممکن است چندین همسر داشته باشد، اما به ندرت پیش میآید که یک زن بیش از یک شوهر داشته باشد.
تحقیقات نشان داده که نظام زنسالار، نظامی طبیعتگرا است. مادران طبیعت را بهعنوان یک کل ارگانیک در نظر میگیرند و بر حفظ تعادل با آن در همه ابعاد زندگی تاکید دارند. به همین دلیل در چنین جوامعی از آن دسته از منابع انرژی که به هیچ وجه به طبیعت آسیب نمیرسانند بیشتر استفاده میشود (خورشید، باد، آب و…). علاوه بر این بازیافت منابع به منظور حفظ تعادل طبیعت امری مهم تلقی میشود.
از سوی دیگر، مشاهدات نشان میدهد که نظام مردسالارانه، نظامی مصرفگرا است. مردان عموما معتقدند که طبیعت منابع عظیمی دارد که انسانها میتوانند از آنها برای کسب منافع خود استفاده کنند. بر این اساس، طبیعت از دید آنها بهعنوان یک منبع نامتناهی و قابل بهرهبرداری در نظر گرفته میشود و حجم عمدهی منابع غیرقابل بازیافت توسط آنها مصرف میشود و ضایعاتی جانبی مختلفی ایجاد میشود که میتواند برای طبیعت مضر باشد.
چشمانداز
تحقیقات نشان داده که جوامع زنسالار دربارهی انجام تحقیقات و آزمایشات نوین رویکردی بسیار پذیرا دارند. آنها پذیرای تغییر هستند و همیشه تمایل دارند رویکردی کلنگر برای بررسی همهچیز داشته باشند. آنها معتقدند که تجربهی شخصی و مشاهده نقش بسیار مهمی در پیشرفت اجتماعی دارد.
برعکس، جوامع مردسالار نگاهی بسیار محافظهکارانه دارد. به نظر میرسد که آنها همیشه رویکردی مثبتی به تغییرات ندارند و همچنین به تحقیقات و آزمایشات نوین هم نظر مساعدی ندارند، بهخصوص اگر دستاوردهای نوین تهدیدی برای هنجارهای حاکم بر اجتماع ایجاد کنند. آنها به جای مشاهده جهان به کالبدشکافی اعتقاد دارند و رویکردی کاملا منطقی در نگاه کردن به جهان پیرامون خود دارند.
اخلاقیات
زنسالاری یک نظام اجتماعی بسیار باز است که هیچ نوع قواعد اخلاقی سختگیرانه و قاطعی برای اعضای جامعه ندارد. اخلاق، در نظام زنسالاری، یک مسألهی کاملا شخصی محسوب میشود و افراد اجازه دارند تا زمانی که به دیگران آسیبی نرسانند یا مزاحمتی برای کسی ایجاد نکنند، از چارچوب اخلاقی خودشان پیروی کنند.
در مقابل مردسالاری یک نظام اخلاقی بسیار سختگیرانه برای نظارت بر رفتار افراد جامعه دارد و انتظار میرود مردم بی قید و شرط از آن پیروی کنند. این قواعد هم اساسا بر مبنای مذهب، خواست حکومت و نظام عقیدتی وضع میشوند. مردسالاری همیشه به دنبال این است که تفاوت بین خوب و بد و درست و نادرست را به مردم بیاموزد.
زنسالاری و مردسالاری در محیطهای کاری
بدون شک در جامعه کنونی ما حجم عمدهی مدیران ارشد و اجرایی را مردان تشکیل میدهند. طبق آمار زنان تنها ۲۲ درصد از پستهای اجرایی ناچیز را در اختیار دارند و کمتر از ۵ درصد از مدیران ارشد را در کل جهان شامل میشوند. با این وجود، زنان بیش از ۵۱ درصد از کل نیروی کار را در سطح جهان تشکیل میدهند.
علاوه بر این زنان ۳۰ درصد بیشتر از مردان تحصیلات خود را در مقاطع بالاتر ادامه میدهند، با این حال تعداد بسیار کمتری از آنها به رتبههای بالاتر شغلی دست پیدا میکنند. بدتر از آن، اینکه زنان در مقایسه با مردان، در ازای انجام حجم کار یکسان به طور متوسط ۲۱٪ حقوق کمتری دریافت میکنند.
تحقیقات نشان میدهد که نظام رهبری زنسالارانه در محیط کار برابری را در بین کارکنان بهبود میبخشد. یعنی با رهبری زنان، سیستمهای سلسله مراتبی معمولا بهتدریج کمرنگ میشوند.
در مقابل احساس برابری و مسؤولیتپذیری به یک هنجار رفتاری تبدیل میشود بهطوری که همهی جنسیتها یکسان در نظر گرفته میشوند و با معلولان هم به شیوهی منصفانهتری رفتار میشود. در واقع وجود چنین دیدگاههایی منجر به بهبود عملکرد سازمانی میشود. برعکس، در محیطهای کار مردسالارانه شواهد آشکاری از وجود کلیشههای جنسیتی در تخصیص سمتهای سازمانی قابل مشاهده است.
نتیجه
دربارهی اینکه آیا نظام زنسالاری نسبت به مردسالاری با اعمال خشونت کمتری همراه است، این بحث با بررسی اعصار گذشته و مقایسه آن با دنیای امروزی قابل توضیح است. با توجه به قوانینی مانند قانون منع خشونت علیه زنان، آمار خشونتهای خانگی نه تنها کاهش یافته است، بلکه جهان شاهد رفتار برابر مردان با زنان هم بوده است. در عین حال، شواهد موجود در جوامع امروزی هم نشان میدهد که نظام زنسالاری میتواند با اعمال خشونت کمتری نسبت به نظام مردسالاری همراه باشد.
با این وجود، اگرچه محوریت یک جنسیت خاص در جامعه، پدیدهای پذیرفته شده و قابل قبول است، اما تحقیقات نشان میدهد که جنسیت محوری در مجموع رویهای درست نیست و در هر حالت باعث تبعیض برای گروهی میشود. یعنی اگرچه مردسالاری نظامی پرخشونتتر است، اما جایگزین کردن آن با زنسالاری هم اشتباه است. در واقع خشونت بیشتر مبتنی بر طبیعت انسانی است و نه یک مسأله جنسیتی. بنابراین، جنگطلبی نه به زنسالاری متکی نیست و نه به مردسالاری.